پيام
+
نشان تو
از کوچه پرسيدم نشانت را نمي دانست
آن کفشهاي مهربانت را نمي دانست
رنجيده ام از آسمان ، قطع اميدم کرد
دنباله ي رنگين کمانت را نمي دانست
اينگونه سيب سرخ هم از چشمم افتاده ست
شيريني اش ، طعم لبانت را نمي دانست
قيچي شدم ، بال و پرم را يک به يک چيدم
ســـَمت ِ وسيع ِ آسمانت را نمي دانست
لاي ورقها ، نامه ها ، دفترچه ها گشتم
حتي کتابي داستانت را نمي دانست
*علي يزداني*
90/1/25
*علي يزداني*
:)..