سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زنبورعسل
نوشته شده در تاریخ 89/9/22 ساعت 5:56 ع توسط malake


زنبور کارگر مثل ملکه همیشه از تخم بارور شده بوجود می آیند و مثل ملکه از جنس ماده است و دوران رشدش(از تخم تا زنبور کامل)21 روز است.

هیکل زنبور کارگر از سایرین«ملکه و نرها»کوچکتر بوده و گرده گرده گل را در سبدی که در دو پای آخرینش است جمع آوری کرده و به کندو حمل میکند.وجود نیش aiguillon (نیش کارگران بصورتی است که زائده هایی بصورت قلاب در دو طرف آن وجود دارد که وقتی که زنبور شخص را نیش میزند این زائده های قلابی شکل در گوشت بدن گیر کرده ونیش او در داخل بدن شخص می ماند که بهمراه نیش قسمتی از بدن زنبور پاره شده و زنبور پس از مدتی کوتاه میمیرد)در کارگران آنها را از نرها متمایز میسازد.تمام کارهای داخلی و خارجی کندو و جمعیت را کارگران انجام میدهند که مهمترینشان عبارتند از:

تمیز کردن داخل سلولهای مومی،تغذیه ملکه،تغذیه لاروها،گرم کردن لاروها،تنظیم گرمای داخل کندو،تولید موم،ساختن سلولهای مومی،دفاع،تعویض هوای داخلی کندو،جمع آوری شهد و گرده گل،تهیه بره موم،آوردن آب بداخل کندو و...

در روزهای اول تولد کارگران از کندو خارج نشده و به کارهای داخلی کندو رسیدگی می کنند و در این دوره از زندگی، زنبورهای کارگر جوان می توانند غذای مخصوص ملکه و لاروهای کندو را درست کنند و لیکن کارگران مسن این استعداد را ندارند.

بدن کارگران جوان کاملا از کرک پوشیده شده است و بر حسب نوع زنبور دارای رنگهای مختلف بوده،پرها کامل و صاف است و هرچه سن کارگران بیشتر می شود بدنشان براق تر،لیز و بدون کرک خواهد شد.کنار بالها چین خورده و شکل عمومی بدنشان بعلت نداشتن مو و کرک لاغرتر بنظر می رسد.

دو نوع زنبور کارگر وجود دارد که از لحاظ شکل ظاهری کوچکترین فرقی بین آنها دیده نمیشود:کارگران بهاری که از اوایل بهار تا نیمه تابستان متولد میشوند و حداکثر سنشان(از تولد تا مرگ(از شش هفته تجاوز نمی کند.کارگران پاییزی که از نیمه دوم تابستان به بعد تولد می یابند و سن آنها اغلب از هفت ماه هم تجاوز میکند.

تعداد زنبورهای کارگر یک جمعیت نسبتا خوب در حداکثر قدرتش در سال(حدود خرداد ماه( به 60000 عدد یا بیشتر هم میرسد در صورتی که در زمستان تعدادشان از 8000 الی 12000 عدد تجاوز نمیکند







  پیام رسان 
+ امروز ، بیشتر از دیروز دوستت میدارم و فردا بیشتر از امروز. و این ضعف من نیست قدرت توست ... احمدشاملو

+ هر موقع که میبینمت دست رویه قلبم میذارم دست خودم نیست به خدا که اینجوری دوست دارم سر به سرم بذاری ام هر چی سرم بیاری ام بگی دوسم نداری ام دوست دارم پشت سرت هر چی بگند یه دنیا دشمنم بشند یکم دروغم بگی به من دوست دارم حتی اگه پیرم بشی دوست دارم

+ @};- شخصی از خدا دو چیز خواست...... یک گل و یک پروانه...... اما چیزی که به دست آورد یک کاکتوس و یک کرم بود...... غمگین شد.با خود اندیشید شاید خداوند من را دوست ندارد و به من توجهی ندارد...... چند روز گذشت...... از آن کاکتوس پر از خار گلی زیبا روییده شد و آن کرم تبدیل به پروانه ای شد...... اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید به او اعتماد کنید....... خارهای امروز گلهای فردایند......

+ جان ماکسول میگوید " به خاطر بسپار " ... زندگی بدون چالش ؛ مزرعه بدون حاصل است. تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد؛ مرغ است. زندگی ما با " تولد" شروع نمی شود؛ با "تحول" آغاز میشود. لازم نیست "بزرگ " باشی تا "شروع کنی"، شروع کن تا بزرگ شوی ... باد با چراغ خاموش کاری ندارد اگر در سختی هستی بدان که روشنی...

+ اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو گفتم که یک غزل بنویسم برای تو احساس می کنم که کمی پیرتر شدم احساس می کنم که شدم مبتلای تو برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو دل می دهم دوباره به طعم صدای تو از قول من بگو به دلت نرم تر شود بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو! دریای من به ابر سپـردم بیـاورد: یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم رخصت بده نفس بکشم در هوای تو

+ از کوچه پرسیدم نشانت را نمی دانست آن کفشهای مهربانت را نمی دانست رنجیده ام از آسمان ، قطع امیدم کرد دنباله ی رنگین کمانت را نمی دانست اینگونه سیب سرخ هم از چشمم افتاده ست شیرینی اش ، طعم لبانت را نمی دانست قیچی شدم ، بال و پرم را یک به یک چیدم ســـَمت ِ وسیع ِ آسمانت را نمی دانست لای ورقها ، نامه ها ، دفترچه ها گشتم حتی کتابی داستانت را نمی دانست

+ من همان شبان ِ عاشقم سینه چاک و ساکت و غریب بی تکلّف و رها در خراب ِ دشتهای دور ساده و صبور یک سبد ستاره چیده ام برای تو یک سبد ستاره کوزه ای پُر آب دسته ای گل از نگاه ِ آفتاب یک رَدا برای شانه های مهربان تو! در شبان ِ سرد چارُقی برای گامهای پُر توان ِ تو در هجوم درد... من همان بلال ِ الکنم ، در تلفظ ِ تو ناتوان وای از این عتاب! آه....

+ وصیت نامه حسین پناهی روی تابوت و کفن من بنویسید:این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم. بعدازمرگم،انگشت‌های مرا به رایگان در اختیاراداره انگشت‌نگاری قرار دهید. به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم! ورثه حق دارندباطلبکاران من کتک ‌کاری کنند.

+ خورشید رو به روی من و دست های تو این شعر ناسروده عزیزم برای تو قلبی که عاشقانه تر از پیش می تپید بغضی که باز مانده میان صدای تو امشب دوباره حال و هوایم نگفتنی است خود را شروع می کنم از ابتدای تو دارد دلم برای شما تنگ می شود دلتنگ آسمانی حال و هوای تو در انتهای این غزل اقرار می کنم شاعر شدم که شعر بگویم برای تو

+ حضرت محمد ( ص ) فرموده است : عسل هزارو یک خاصیت دارد و هزار و یک درد را شفا می دهد .




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ